ورود به جمهوری خلق چین، پکن

بعد ۷ ساعت پرواز طاقت فرسا و ساعت‌ها بی خوابی، به مقصد اولم یعنی پکن، پایتخت جمهوری خلق چین رسیدم. هوا ابری و کمی هم بارونی بود و اولین چیزی که نظرم رو جلب کرد رطوبت شدید این شهر بود که البته انتظارش رو داشتم! ایرانی های زیادی هر سال به چین سفر میکنن. بیشتر اونها به قصد وارد کردن کالا های ارزون و با کیفیت(!) چینی عازم این کشور میشند. البته بنظر میرسه که پکن یا بی جینگ (بی جینگ از دو حرف چینی «پایتخت» و «شمال» تشکیل شده، بله حروف چینی در‌واقع کلمه هستند) محبوبیت کمتری بین تجار گرامی داره.

بعد از انگشت نگاری و پر کردن فرم ورود، بالاخره از گیت پاسپورت رد شدم و گذرنامه م رو به مهر ورود این کشور مزین نمودم 🙂 باشد که با جمع آوری این مهر ها اعتبار پاسپورتم به عنوان یک جهانگرد بیشتر شه و راحت‌تر بتونم ویزای کشور های سختگیر رو بگیرم. سفر ۲۰ روزه من در این کشور پهناور رسما شروع شد 🙂

با وجود دونستن اینکه نرخ تبدیل ارز در فرودگاه ها به طرز وحشتناکی غیر منصفانه است باز هم این حماقت رو کردم و همراه خودم یوآن نیاوردم و مجبور شدم ۱۵۰ یوآن (حدود ۳۰۰ هزار تومان پول بی زبون) رو به عنوان کارمزد تبدیل ۱۰۰ دلار پرداخت کنم تا بتونم خودم رو به مرکز شهر برسونم!

سوار شاتل فرودگاهی به سمت مرکز شهر شدم. تعداد خارجی هایی (بخصوص اروپایی ها) که تو این مدت کم دیدم به طرز وحشتناکی زیاد بود!

هوای گرم، شرجی و ابری در نزدیکی های میدان تیان‎آن‎من، اولین تصاویر من از شهر پکن بود

اسم هاستلی که رزرو کرده بودم Leo Hostel بود و واقعاً نمیدونستم چطور میتونم خودم رو اونجا برسونم. خیلی اتفاقی داخل شاتل فرودگاهی با ۳ دختر دانشجو اهل بلژیک آشنا شدم. الیزه، کارولین (کاغولین!) و یکی دیگه که اسمش سخت بود برای گذروندن یک دوره کارآموزی در شهر چنگدو به چین اومده بودن. بعد کمی سؤال و جواب متوجه شدیم که در یک هاستل اقامت داریم و خوشبختانه ۴ تایی به هر زوری که بود هاستل رو پیدا کردیم:)

خیابونی که توش اقامت داشتم پر بود از مغازه های سوغاتی فروشی، رستوران‌های کوچیک چینی و لوستر های قرمز جذابشون و البته جمعیت زیادی که شادابی این محله رنگارنگ رو صد برابر بیشتر میکردن.

Leo Hostel  جو صمیمی ای داشت و تو لابی تاریکش میتونستی دختر و پسر های اروپایی‌ خوشگذرون رو ببینی که با هم دیگه ورق بازی میکردن، نوشیدنی های غیر مجاز مصرف میکردن و با تعریف خاطراتشون از سفر هایی که داشتن به همدیگه فخر میفروختن:)) تا اینجا همه چی داشت خوب پیش میرفت که وارد اتاقم شدم. کولر خراب، هوای به شدت مرطوب و تخت نامرتب من با توجه به اینکه ۲۰ ساعت نخوابیده بودم حالم رو گرفت. بعد اینکه تخت رو کمی مرتب کردم و سعی کردم چرتی بزنم متوجه شدم که تخت یک پسر آلمانی بنده خدا رو به من داده بودن. این اتفاق در ۶ روزی که من اونجا بودم چندین بار رخ داد و میتونم بگم واقعاً این هاستل علیرغم فضا و دکوراسیون زیبا مدیریت و سرویس درست حسابی ای نداشت. حداقل تو سفر های قبلیم همچین هاستلی ندیده بودم! اینجا چینه مرد!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *