لهستانی خوش‌خیال

بعد از ظهر امروز، بعد از برگشتن از کوهستان های ژانگجیاجیه به اتاقم در هتل، متوجه شدم که وسایلم رو جمع کردن و میخوان شوتم کنن بیرون. از ساعت ۱۲ گذشته بود و من کمی برای چک اوت دیر کرده بودم. خیلی زود همه چی رو جمع و جور کردم و اتاقم رو تحویل دادم. هنوز تا پروازم که ساعت ۱۱ بود وقت خیلی زیادی مونده بود. خوابم میومد و از اونجایی که نمیتونستم بخوابم مجبور شدم خودم رو سرگرم کنم. از صاحب هاستل درباره دیدنی های دیگه شهر پرسیدم و بهم یک غار رو معرفی کرد. چند ساعتی رو در اون غار که پر از توریست بود گذروندم. دیدنش خالی از لطف نبود.

نزدیک های شب شده بود و تا چند ساعت دیگه باید به فرودگاه ژانگجیاجیه جهت پرواز به آخرین مقصد سفرم یعنی کلانشهر شانگهای میرفتم. بنابر پیشنهاد پائولو (که اون هم بطور اتفاقی دقیقا ساعتی که من پرواز داشتم به شانگهای پرواز داشت) قبل از حرکت به سمت فرودگاه به یک رستوران کوچیک رفتیم تا دلی از عزا در بیاریم. من طبق معمولی بک غذای سبک و گیاهخواری سفارش دادم و پائولو هم نوعی خوراک گوشت محلی سفارش داد که واقعا خوشمزه بود. کاش اون رو سفارش میدادم! متاسفانه خارجی ها تعارف کردن بلد نیستند (یعنی اصلا همچین چیزی براشون ناشناخته س) پس خودم دست به کار شدم و از غذای خودم براش گذاشتم و کمی از غذای پائولو هم امتحان کردم:))

  • من: دیگه داره دیر میشه. بیا زودتر راه بیفتیم
  • پائولو: الان؟ خیلی زوده که! من همیشه نهایتا ۲ ساعت قبل پرواز به فرودگاه میرم!
  • من: تاکسی گیر نمیاد پسر! گفته باشم بهت!
  • پائولو: نه من اپلیکیشین DiDi دارم. همیشه زود ماشین با قیمت خوب پیدا میشه! اینقدر استرس نداشته باش مرد.
  • من: باشه هرچی شما بگی‌ 🙂

یک ساعت بعد…

  • من: پیدا شد؟
  • پائولو: نه هنوز. نمیدونم چرا هیچ راننده ای قبول نمیکنه‌ 🙁
  • من:‌ ای بابا. گفتم که زودتر بریم. برای همین بودا!
  • پائولو: من که نمیدونستم قراره اینجوری بشه!
  • من: آخه این وقت شب تو این شهر کوچیک معلومه هیچکی قبول نمیکنه! حالا چه خاکی بریزیم سرمون؟!
  • پائولو: بذار یه دقیقه دیگه صبر کنیم.
  • من: من میرم ببینم تاکسی میتونم گیر بیارم یا نه!

با خودم فکر کردم که اگه بخوام به حرف پائولو برم به هواپیما نمیرسم و بیچاره میشم. پس دست بکار شدم و با یکی از تاکسی های نزدیک چهارراه صحبت کردم و ازش پرسیدم تا فرودگاه چقدر میبره. گفت ۱۲۰ یوآن، همون قیمتی که تاکسی آنلاین گفته بود! شاخ دراورده بودم! نمیتونستم قبول کنم چینی جماعت بدون تخفیف گرفتن قیمت واقعی رو بهت بگه. برای همین در یک حرکت غیر منتظره، بهش گفتم که با ۶۰ یوآن مارو برسونه. هرچقدر تلاش کردم پایین تر نیومد. پس مطمئن شدم این آقا از اون چینی خوباس و نمیخواد سرم کلاه بذاره (امیدوارم که همینطور بوده باشه)

اینگونه شد که ما افسار دوست لهستانیمون رو گرفتیم و با یه قیمت مناسب راهی فرودگاه شدیم 🙂

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *