میدان تیان آن من، میتینگ یادگیری زبان

امروز تصمیم گرفتم به معروف ترین نقطه دیدنی شهر پکن یعنی میدان تیان آن من که در نزدیکی هاستلم هم قرار داشت برم. بطرز عجیبی حس میکردم هوا نسبت به دیروز خشک تر شده. شاید هم عادت کرده بودم. آفتاب خیلی شدیدی بود ولی هوای خیلی گرم ولی خشک رو به مرطوب ترجیح میدم! تصمیم گرفتم از GPS استفاده نکنم و خودم این میدان رو پیدا کنم. ولی خوب متأسفانه چینی‌ها هیچی انگلیسی متوجه نمیشدن و اخرسر دوباره مجبور شدم از Google Translate برای پرسیدن مسیر استفاده کنم. میدان واقعاً بزرگی بود. برای ورود به این محدوده بزرگ از شهر پکن لازم بود که از گیت های بازرسی رد بشیم و پاسپورت ها رو هم چک میکردن. پاسپورت همراهم نبود. ازم پرسید ویزای چین داری؟! گفتم اره. و به همین راحتی قانع شد!

فضای وسیع میدان تیان آن من زیر آفتاب
اینجا جاییه که اعتراضات تیان آن من اتفاق افتاد و چند هزار چینی کشته شدند. اگه این پست رو در حین سفر میذاشتم احتمالا من رو هم دستگیر میکردن D:

میتینگ یادگیری زبان

اپلیکیشن Meetup رو چک کردم و متوجه شدم که سه شنبه ها توی یک کافه در محله سانلیتون (Sanlitun) میتینگ های تبادل زبان برگزار میشه. ساعت ۷ با مترو خودم رو رسوندم به این کافه و مسئول این رویداد رو دیدم. روند کار به این صورت بود که شما پرچم کشور هایی که زبانشون رو بلدید رو به لباستون وصل میکنید و شروع میکنید به صحبت کردن با کسایی که رو لباسشون پرچم های مشترکی با شما دارند (یه کوپن ۱۰ یوآنی خرید نوشیدنی هم بهتون میدن!). من هم پرچم ایران، انگلیس، آلمان رو وصل و شروع کردم به تمرین زبان! اولین کسی که باهاش آشنا شدم یک مرد مسن اهل هلند بود که به گفته خودش ۸ ساله که تو پکن زندگی میکنه و کار تدریس زبان انجام میده. تقریباً همه اروپایی‌هایی که اینجا زندگی میکنن، با زبان درس دادن امرار معاش میکنن و مثل اینکه حقوقشون هم واقعاً خوبه! اینجا حقوق معلم زبانی که Native Speaker باشه دو برابر حقوق یه معلم زبان معمولیه.

شگفت انگیزه که یه نفر از وقتی که به دنیا میاد بدون هیچ زحمتی صرفاً به خاطر زبان مادریش حقوقش دو برابر بقیه باشه 🙂

متوجه شدم که هم برای چینی‌ها و هم برای اروپایی/آمریکایی ها عجیبه که یک ایرانی رو ببینند. خیلی ناراحت‌کننده س که همه رسانه‌های خارجی ایرانی‌ها رو مردمانی بسیار غیر عادی و ایران رو کشوری خطرناک به دنیا نشون میدن. من تا جایی که میتونستم سعی کردم حداقل بهشون بفهمونم که ایرانیا هم مثل بقیه مردم دنیا آدمن :))

آنا (تلفظ اسم های چینی واقعا سخته برای همین معمولاً چینی‌ها خودشون رو با یک نسخه انگلیسی از اسمشون معرفی می کنن!) یک دختر چینی ساکن پکن بود. شغلش مارکتینگ بود و به گفته خودش ۳ شنبه ها میومد اینجا تا Socialize کنه :)) آنا هم مثل بقیه چینی ها دختر خونگرم و مهربونی بود. براش خیلی عجیب بود که تو روز دوم سفرم تونسته بودم این مکان رو پیدا کنم هاها.

ازش خواستم که تو مسیر برگشت به مترو محله سانلیتون رو بهم نشون بده. جای خیلی شلوغی بود. تو چهارراه ها وقتی چراغ عابر پیاده سبز میشد و جمعیت بزرگی شروع به حرکت میکرد صحنه جالبی بوجود میاورد. نزدیک های نیمه شب بود ولی بار ها و رستوران های پکن در زنده ترین حالت خودشون بودن، حتی روز ۳ شنبه!

خیابان های نورانی پکن در شب
تا جایی که متوجه شدم، سانلیتون یکی از محله های پولدارنشین شهر پکن بود و ماشین های گرون قیمت رو همه جا میتونستی ببینی

آنا مغازه ای رو بهم نشون داد پر از دستگاه هایی که با انداختن سکه و هدایت چنگک میتونستی عروسک یا جایزه های دیگه برنده بشی! من هیچ‌وقت نتونسته بودم برنده بشم و همیشه هم فکر میکردم کلاه برداریه. ولی خوب این مغازه هه پر از این دستگاه‌ها بود. با پرداخت مبلغی یه عالمه بهت ژتون میدادن و میتونستی ساعت‌ها شانستو امتحان کنی. بعضی‌ها رو میدیدم که ۱۰ تا عروسک برنده شده بودن! حیف که دیر وقت بود و مغازه رو داشتن میبستن وگرنه خودم هم یه امتحانی میکردم 🙂

مقدمات سفر

چین هم از اون کشور های دوست و برادریه که در ویزا دادن به ایرانی ها سخت گیری نمیکنه. ویزای چین رو هم مثل ویزای روسیه بهتره که به آژانس های مسافرتی بسپرید. هزینه ویزا حدود ۱۵۰ دلار هست و بنظر میرسه تنها به یک نامه تمکن مالی خوب نیاز دارید‌ (میتونید پول از آشنا ها قرض بگیرید و بعد از صدور نامه تمکن بهشون برگردونید)

خوبی ویزای چین اینه که به رزرو هتل یا هواپیما نیازی نداره و تا ۳ ماه پس از صدور ویزا اعتبار داره. تو این ۳ ماه میتونید به چین وارد بشید و تا حداکثر ۱ ماه داخل خاک چین بمونید. هتل و پرواز هاتون رو میتونید پس از دریبافت ویزا و در حین سفر بگیرید. کسی تو فرودگاه مدرک خاصی جز پاسپورت ازتون نمیخواد!‌ (هرچند بد نیست موقع ورود به هر کشوری همیشه یک رزرو هتل و پرواز برگشت همراهتون باشه)

پرواز های زیادی به شهر های مختلف چین از ایران هست. ارزون ترین هاشون از ایرلاین های داخلی خودمون هستن. پیشنهاد میکنم بلیط رفت و برگشتتون از شهر های مختلف باشه. من خودم بلیط رفت رو به شهر پکن گرفته بودم و برگشت رو از شانگهای. تو این سفر بیست روزه، تصمیم گرفته بودم که برنامه ریزی متفاوتی نسبت به سفر های قبلیم انجام بدم و شهر هایی که بین توریست ها خیلی معروف نبودن رو هم ببینم. شهر هایی که من در کشور چین دیدم نسبتا زیاد بودن:

پکن، شی آن، چنگدو، ژانگجیاجیه و شانگهای

در طی ۲۰ روز سفر شهر های بالا رو میتونم به شکل زیر توصیف کنم:

پکن

شهر بزرگی بود ولی ارزش یک هفته موندن رو نداشت. تمام امکاناتی که از یه پایتخت انتظار دارید رو براورده میکنه ولی به هیچ عنوان یک مقصد گردشگری واقعی نیست. اگه مثل من اشتباهی مدت زیادی هاستل/هتل توی پکن رزرو کردید، در انتظار سر رفتن حوصله و موبایل بازی های طولانی در هاستل/هتل خودتون باشید!

نمایی خلوت از دیوار بزرگ چین در میان تپه های سرسبز
هرچند پکن جای زیادی برای دیدن نداره، ولی اگه دیوار بزرگ چین رو نبینید انگار چین رو ندیدید!
میدان تیان آن من و تصویر مائو زدونگ معروف
میدان تیان آن من و تصویر مائو زدونگ معروف

تعداد روزهای پیشنهادی: ۳-۴ روز

شی آن

نسبت به پکن شهر کوچیکتریه، بافت شهری کاملا متفاوتی نسبت به پکن داره و قطعا تفاوت زیادی بین این دو حس خواهید کرد! از مقاصد گردشگری معروف کشور چین نیست، و همینه که جالبش میکنه. لشکر سفالین تراکوتا و خیابان های مسلمان نشین از دیدنی های اصلی شهر هستن.

شی آن زیر باران
دور تا دور شهر شی آن با دیوار بزرگی به شکل مربع احاطه شده و میشه رو این دیوار قدم زد و دوچرخه سواری کرد.
دور تا دور شهر شی آن با دیوار بزرگی به شکل مربع احاطه شده و میشه رو این دیوار قدم زد و دوچرخه سواری کرد.

تعداد روزهای پیشنهادی : ۲-۳ روز

چنگدو

باز هم شهری متفاوت، چنگدو شهر نسبتا مدرنی هست و به داشتن تفریحات شبانه و غذا های بسیار خوشمزه معروفه. اگه تا الان از غذا های چینی خوشتون نیومده، باید غذا های سیچوانی رو امتحان کنید! همه چی به شدت تنده و غذا ها به مراتب خوشمزه ترن! چنگدو عالیه. بیشتر از پکن پیشنهادش میکنم.

تعداد روزهای پیشنهادی: ۴-۵ روز

ژانگجیاجیه

باز هم شهری کاملا متفاوت با شهر های قبلی… ژانگجیاجیه عالی ترین مقصد سفرم به چین بوده و در اینده قصد دارم یروزی دوباره این شهر رو ببینم! ژانگجیاجیه بهشت افراد طبیعت دوسته

کوهستان هایی که مثل سیخ از زمین سر به فلک کشیده اند.
کوهستان هایی که مثل سیخ از زمین سر به فلک کشیده اند. اگه بگم ژانگجیاجیه عجیبترین جایی بوده که تو زندگیم دیدم اغراق نکردم. اینجا حتی از سرزمین پاندورا فیلم آواتار هم رعب انگیز تره.
وولینگیوآن، شهرستانی که خارج از شهر ژانگجیاجیه بود، رنگارنگ ترین مقصد من در کل سفرم به چین بود.
وولینگیوآن، شهرستانی که خارج از شهر ژانگجیاجیه بود، رنگارنگ ترین مقصد من در کل سفرم به چین بود.

تعداد روزهای پیشنهادی : ۳-۴ روز

شانگهای

مدرن ترین مقصدی که توی چین داشتم، شانگهای یه شهر بین المللیه و شاید جو چینی کمتر احساس بشه. شانگهای تنها جاییه که مردم شاید بتونن انگلیسی حرف بزنن. شاید بعضی گردشگر ها از مقاصد مدرن خوششون نیاد، ولی شانگهای با اینکه شهر مدرنیه، به اندازه کافی دلبری میکنه.

آسمان خراش های شانگهای از نمای بالا
آسمان خراش های شانگهای و نماد داس و چکش که همه جای شهر دیده میشه کنتراست جالبی رو بوجود میاره!

تعداد روزهای پیشنهادی: ۳-۴ روز

اضطراب روز اول سفر…

بعد از ۲۰ ساعت بی‌خوابی و اینکه تو هاستل هم خواب درست حسابی ای نتونستم داشته باشم، زدم بیرون تا چیزی هم بخورم. هوا تاریک شده بود و اون خیابون هم نورانی تر و زیبا‌تر از صبح و هنوز هم همونقدر شلوغ. نمیدونم دقیقاً جریانش چطوریه، همیشه روز اولی که آدم سفر تنهایی میره ناخودآگاه دلهره عجیبی میگیره. یعنی من باید ۲۰ روز اینجا بمونم؟!

نیمه‎شب در راهروی خلوت هاستل Leo

شاید بخاطر اینه که تو سفر تنهایی، با تنهایی واقعی روبرو میشی. کسایی که دوستشون داری هزاران کیلومتر باهات فاصله دارن و دسترسی بهشون غیر ممکنه. هیچکی  حتی زبونت رو هم نمیفهمه و بنظر من این باعث میشه که اون بخش از مغز ما آدم‌ها که وظیفه تأمین بقا رو داره بصورت تمام وقت شروع به کار کردن کنه.

#تنهایی
هاستل روبرویی بنظر میومد جای خیلی فان تری باشه… ملحق شدن و همصحبتی با آدمایی که زندگی رو یه مدل دیگه تجربه کردن، در روز های اول سفر، چالش بزرگی بنظر میاد

اجداد ما برای زنده موندن نیاز به همکاری و تشکیل اجتماعات داشتن و سیر تکاملی ما باعث شده هنگام مواجهه با تنهایی بدون اینکه دلیل واضحی وجود داشته باشه و بصورت ناخودآگاه احساس ترس کنیم. باور کن که داشتم فکر میکردم همین فردا بلیت برگشت به تهران رو بگیرم تا از این احساس لعنتی خلاص شم! ولی خوب چاره‌ای نداشتم. ۲۰ روز دیگه…

ورود به جمهوری خلق چین، پکن

بعد ۷ ساعت پرواز طاقت فرسا و ساعت‌ها بی خوابی، به مقصد اولم یعنی پکن، پایتخت جمهوری خلق چین رسیدم. هوا ابری و کمی هم بارونی بود و اولین چیزی که نظرم رو جلب کرد رطوبت شدید این شهر بود که البته انتظارش رو داشتم! ایرانی های زیادی هر سال به چین سفر میکنن. بیشتر اونها به قصد وارد کردن کالا های ارزون و با کیفیت(!) چینی عازم این کشور میشند. البته بنظر میرسه که پکن یا بی جینگ (بی جینگ از دو حرف چینی «پایتخت» و «شمال» تشکیل شده، بله حروف چینی در‌واقع کلمه هستند) محبوبیت کمتری بین تجار گرامی داره.

بعد از انگشت نگاری و پر کردن فرم ورود، بالاخره از گیت پاسپورت رد شدم و گذرنامه م رو به مهر ورود این کشور مزین نمودم 🙂 باشد که با جمع آوری این مهر ها اعتبار پاسپورتم به عنوان یک جهانگرد بیشتر شه و راحت‌تر بتونم ویزای کشور های سختگیر رو بگیرم. سفر ۲۰ روزه من در این کشور پهناور رسما شروع شد 🙂

با وجود دونستن اینکه نرخ تبدیل ارز در فرودگاه ها به طرز وحشتناکی غیر منصفانه است باز هم این حماقت رو کردم و همراه خودم یوآن نیاوردم و مجبور شدم ۱۵۰ یوآن (حدود ۳۰۰ هزار تومان پول بی زبون) رو به عنوان کارمزد تبدیل ۱۰۰ دلار پرداخت کنم تا بتونم خودم رو به مرکز شهر برسونم!

سوار شاتل فرودگاهی به سمت مرکز شهر شدم. تعداد خارجی هایی (بخصوص اروپایی ها) که تو این مدت کم دیدم به طرز وحشتناکی زیاد بود!

هوای گرم، شرجی و ابری در نزدیکی های میدان تیان‎آن‎من، اولین تصاویر من از شهر پکن بود

اسم هاستلی که رزرو کرده بودم Leo Hostel بود و واقعاً نمیدونستم چطور میتونم خودم رو اونجا برسونم. خیلی اتفاقی داخل شاتل فرودگاهی با ۳ دختر دانشجو اهل بلژیک آشنا شدم. الیزه، کارولین (کاغولین!) و یکی دیگه که اسمش سخت بود برای گذروندن یک دوره کارآموزی در شهر چنگدو به چین اومده بودن. بعد کمی سؤال و جواب متوجه شدیم که در یک هاستل اقامت داریم و خوشبختانه ۴ تایی به هر زوری که بود هاستل رو پیدا کردیم:)

خیابونی که توش اقامت داشتم پر بود از مغازه های سوغاتی فروشی، رستوران‌های کوچیک چینی و لوستر های قرمز جذابشون و البته جمعیت زیادی که شادابی این محله رنگارنگ رو صد برابر بیشتر میکردن.

Leo Hostel  جو صمیمی ای داشت و تو لابی تاریکش میتونستی دختر و پسر های اروپایی‌ خوشگذرون رو ببینی که با هم دیگه ورق بازی میکردن، نوشیدنی های غیر مجاز مصرف میکردن و با تعریف خاطراتشون از سفر هایی که داشتن به همدیگه فخر میفروختن:)) تا اینجا همه چی داشت خوب پیش میرفت که وارد اتاقم شدم. کولر خراب، هوای به شدت مرطوب و تخت نامرتب من با توجه به اینکه ۲۰ ساعت نخوابیده بودم حالم رو گرفت. بعد اینکه تخت رو کمی مرتب کردم و سعی کردم چرتی بزنم متوجه شدم که تخت یک پسر آلمانی بنده خدا رو به من داده بودن. این اتفاق در ۶ روزی که من اونجا بودم چندین بار رخ داد و میتونم بگم واقعاً این هاستل علیرغم فضا و دکوراسیون زیبا مدیریت و سرویس درست حسابی ای نداشت. حداقل تو سفر های قبلیم همچین هاستلی ندیده بودم! اینجا چینه مرد!